سجاده عشق
در لشکر17علی بن ابی طالب یک پیرمرد ترک زبان داشتیم که خود را بسیجی لر معرفی میکرد.وسعی میکرد کسی از احوال او مطلع نشودودر جواب سوال ها همیشه یک کلام میگفت:من بسیجی لر هستم.
گردان به مرخصی رفت.به همراه شهید جنابان این پیرمرد را تعقیب کردیم.او داخل خانه ای بسیار محقر در حاشیه شهر قم شد.در زدیم.وقتی مارادید بسیار ناراحت شد که چرا مرا تعقیب کرده اید.در جواب گفتیم:ما فرمانده تو هستیم امیر المومنین(ع)دستور داده که از احوال زیر دستان ورعیت خود اگاه باشیم.